سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

زبانحال امام کاظم علیه‌السلام هنگام شهادت

شاعر : حسین قربانچه
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

خـورشیــد آسـمـان سیـه چـالـهـا منـم            یـوسف تـرین مـسـافـر گــودالـها مـنـم

شــیــرازه مـحــول الاحــوالـهـا منــم            مـوسی ترین کـلـیم، در این سـالها منم


دارم شـبـانـه روز، مـنـاجات می کنم

بر حال و روز خویش مباهات می کنم

این چند ساله زار شدم، خون جگر شدم            کنج قـفـس فـتـادم و بی بال و پر شدم
دور از وطن اسیر شدم، خون جگر شدم            معصومه را نـدیـدم و دلتـنگ تر شدم
یـاد مـدیـنــه و پــدر و مــادرم بخـیـر

یـاد پــدر صـدا زدن دخــتـرم بخـیـر
اینجـا نمی رسد به کسی نـاله های من           
از ردّ پـا پُـر است، بهشت عـبـای من
مثل جـنین در شکم است، انحنای من            زیـر فـشـار خرد شده دست و پای من
دیگـر دعـای من شده خـلّـصنی یا اله

مردن دوای من شده، خـلـصنی یا اله
چـندیست از خـدا طلب مرگ دارم و           
خـون جـگـر ز حنـجـره بالا میارم و
در زیـر تـازیـانـه یـک نــابـکــارم و            سر را میان زانوی خود می فشارم و
فــریــاد می زنــم نـفـســم بــنــد آمده

باشد بزن، ولی به کـسی ناســزا مده

نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید



این چند ساله زار شدم، در به در شدم             کنج قـفـس فـتـادم و بی بال و پر شدم



تـنـها دعــای من شده خـلّـصـنی یا اله            مـردن دوای من شده، خـلـصنی یا اله


ابیات مثل ابیات بند زیر جدای از اینکه استناد تاریخی محکمی ندارد شایسته شأن امام نیز نمی باشد علی الخصوص که از زبان امام هم گفته میشود. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید.



در زیر این شکنجه و این حلقه قیود               کاری که باب میل دلم بود،سجده بود

اما میـان زمــزمـه ها سنـدی یـهـود               می کرد صورت من دلخسته را کبود

ای وای از ضمخـتـی انگـشـتـهـای او



شد پاره گونه های من از مشتهای او



سندی مرا به ورطه تحقیر می کشد         جـسـم مرا به حلقه زنجـیر می کشد

با ترکه ای که هیبت شمشیر می کشد        آنقـدر می زند که سرم تـیـر می کشد

این چند روزه درد سرم بیشتر شده

قــوس کـمـانی کـمـرم بـیـشـتر شده